کمی بیش از ۳۰ هزار نیروی مسلح بر خلاف «توافق آستانه» توانستند سوریه را به تصرف خود درآورند. ستون فقرات شورشیان را نیروهای سابق القاعده رهبری میکند و بخشی جدی از بدنه شورشیان هم سوری نیستند. اویغورهای چین، ازبکها، چچنیها و... در جریان این تصرف نقشآفرین بودند. همچنین نیروهای اخوانالمسلمین سوریه - مبارزان شهر درعا - از دیگر گروههای موثر در این شورش بودند. آنچه اتفاق افتاد یک شورش مسلحانه بود نه چیز دیگر.
* جامعه سوریه کجای ماجراست؟
مدتهاست در سوریه دیگر جامعه وجود ندارد. سوریه به وضعیت پیشاجامعه سقوط کرده است. مدتهاست دولت با بحران توزیع مواجه است و دستورات دولت و قانون دولت در اقصی نقاط کشور راه به جایی نمیبرد و «زور» در برهنهترین وجه خود جای مناسبات مدنی را گرفته است. سوریه ابتدا نیازمند شکلگیری جامعه است و بعد از آن میتوان درباره تشکیل دولت - ملت در سوریه سخن گفت.
جنگ داخلی، زیرساختهای شهری سوریه را از میان برده است. اپوزیسیون بشار اسد - مشخصا اخوانالمسلمین سوریه - به همراه دیگران، نابالغانه به دلیل کینهجوییهای سیاسی از دیماه 1389 خورشیدی، کشور را محل تسویهحساب قدرتهای منطقهای و بینالمللی کردند و حاصلش چیزی جز ویرانی نبود. کاری که سیاستمداران امروز اوکراین با اوکراین میکنند هم نمونه دیگر این سیاستورزی احمقانه است. جامعه ضعیف شده و فروپاشیده سوریه امروز توان و امکان نقشآفرینی سیاسی ندارد. پس آنچه را رخ میدهد نمیتوان به حساب جامعه سوریه نوشت. بزرگترین غایب تحولات امروز سوریه، جامعه سوریه است.
* بشار اسد کجای ماجراست؟
بشار اسد مدتهاست همه تخم مرغهای خود را در سبد روسیه گذاشته است. دولت او بعد از جنگ داخلی و خارج کردن سوریه از دهان داعش، صدمات جبرانناپذیری دید. افزون بر آن تحریمهای غربی و تسلط آمریکا بر چاههای نفتش، دولت سوریه را به دولت ورشکسته تبدیل کرد. ارتش او فرسوده شده بود. سوریه که روزگاری از وابستگان محور مقاومت بود، از آن 7 اکتبر نامی تا روز رفتن بشار، حتی یک سنگ هم به سمت رژیم اسرائیل پرت نکرد. اینها درست زمانی بود که همه محور مقاومت حلقه آتش دور رژیم برپا کرده بودند. با وجود این انفعال از سوی بشار، رژیم اسرائیل با بهانه تامین پشتیبانی حزبالله توسط سوریه، هر روز او را تهدید به ترور میکرد، حتی احتمالا برادر او «ماهر اسد» هم توسط رژیم طی یک عملیات تروریستی در مدت گذشته کشته شده باشد. باید دانست «ماهر اسد» در مدیریت ارتش به نفع حکومت برادرش نقش کلیدی داشت. با لحاظ همه اینها به نظر بشار اسد این بار تصمیم گرفت نایستد. احتمالا او در ذهن خود، میان مرگ توسط رژیم اسرائیل و زندگی در مسکو دست به انتخاب زده است.
* بنیاد ماجراجویان بر چیست؟
دست برتر در تحولات سوریه با اسلامگرایان سنی - سلفی است. در میان اسلامگرایان سنی - سلفی ۲ ایده برای حکومت وجود دارد: 1- «خلافتگرایان» 2- «حکومتگرایان». خلافتگرایان به دنبال احیای خلافت خلفای صدر اسلام، بنیامیه، بنیعباس و عثمانیها هستند. داعش مهمترین نیروی خلافتگرا در میان جریانهای اسلامگرای سنی - سلفی بود. «حکومتگرایان» قدری به دنبال سازگاری با زمانه معاصر هستند و از ایده خلافتگرایی در عصر دولت - ملتها عقبنشینی کردهاند. آنان به دنبال تاسیس یک حکومت سنی مبتنی بر قوانین اسلام در واحد دولت - ملت هستند. امارت اسلامی طالبان شکلی از «حکومتگرایان» است. القاعده هم حکومتگراست. جولانی به عنوان فرمانده هیات تحریرالشام مسؤول شاخه القاعده سوریه است. القاعده مخالف مردمسالاری و معتقد است در این شیوه حکومت، خالق سیادت ندارد و سیادت مخلوق بر مخلوق و حکومت بشر بر بشر طاغوت است.
البته باید توجه داشت جامعه ضعیف و فروپاشیده سوریه با جامعه سنتی افغانستان از اساس متفاوت است و این جریانهای سنی - سلفی راه ناهمواری را برای تاسیس حکومت دارند.
* ماجرا به کجا ختم خواهد شد؟
3 سناریو پیش روی سوریه است: 1- تبدیل سوریه به لیبی 2- تبدیل سوریه به یوگسلاوی 3- تبدیل سوریه به افغانستان. جنگ داخلی، تجزیه و حکومت حداقلی سنی - سلفی 3 احتمال پیش روی سوریه است.
با فروپاشی حکومت اسد، تنها نظام عربی ضداسرائیلی فروپاشید. از این پس امکان تامین پشتیبانی حزبالله هم با چالش مواجه شد. اسرائیل توان رزم نظامی سوریه را بدون کمترین هزینه در روز سقوط مورد هدف قرار داد. جامعه غایب به علاوه حکومتی که هیچ کمکی از ایران نخواست، موجب شد ایران مداخلهای در سوریه نکند. ایران حکومت استعماری یا نیروی اشغالگر نیست که بخواهد به زور منافع خود را تضمین کند. برای ایرانی که توانسته بود 70 هزار نیروی داعشی را در میانه دهه 90 خورشیدی بکشد، مقابله با 30 هزار نیروی رزم زمینی بسیار اقدام ممکنی بود و هست اما با توجه به اینکه حکومت سوریه تصمیم دیگری گرفت، لذا اقدام نظامی ایران در این وضعیت به منزله اشغال سرزمینی بود و طبیعی بود که از این تصمیم صرف نظر کند. نگارنده بر این باور است در میانه رویداد اقدام به آسیبشناسی، آسیبزننده است اما پرواضح است از رویکردها تا دیگر موارد تغییراتی باید در آرایش سیاسی، امنیتی، نظامی و اطلاعاتی روی دهد.
ایران باید خط ارتباط با همه بازیگران سوریه را با کمترین وساطت بازیگران دولتی دیگر کشورها آغاز کند تا از این رهگذر نیروهای فعال در سوریه را که دارای ۲ ویژگی هستند شناسایی و تقویت کند. ضداسرائیلی بودن و اسلامگرای جمهوریخواه بودن را باید به عنوان 2 الک غربالگری مورد استفاده قرار دهد تا در نتیجه آن جبهه مقاومت اسلامی حاضر در سوریه را شکل داده و تقویت کند. یکی از ظرفیتهای موجود در سوریه، فلسطینیان مستقر در سوریه هستند. در بازه زمانی کوتاه باید نیروی سیاسی - نظامی قدرتمندی در میان ایشان با حمایت ایران شکل بگیرد.
در نحوه تعامل ما با گروهای سنی - سلفی، جنبش حماس از نفوذی که در جریانهای سنی - سلفی سوریه دارد باید بهره بگیرد و نقشی تاریخی در این باره ایفا کند و امکان تعامل ایران با این گروهها را فراهم کند. خالد مشعل از رهبران سیاسی حماس در این ماجرا اگر نقش سازندهای را ایفا کند، میتواند جایگاه بالایی در مناسبات سیاسی منطقه به دست بیاورد. همچنین افراد اثرگذار طالبان افغانستان در گروههای سنی - سلفی سوریه امکان دیگر تعامل ایران با این گروهها هستند. انفعال در طرف ایرانی برای رسیدن به توافق با دولتی که امروز پیروزی موقت در سوریه به دست آورده است، مهمترین چالش پیش روی ایران است. گذاشتن همه تخممرغهای امید در سبد ترکیه اشتباه محض است. ظرفیتهای اجتماعی، سیاسی، مذهبی و امنیتی خوبی در سوریه وجود دارد که ایران راسا باید به سازماندهی و توانمندسازی آنان رو بیاورد. بازسازی هستههای مقاومت نهانروش باید اولویت اول ایران در سوریه باشد. سقوط بشار اسد حتما ضربه به محور مقاومت بود اما در وضعیت بیدولتی در سوریه فرصتهای بسیاری وجود دارد که با بودن دولت، محور مقاومت نمیتوانست حتی خواب آن را ببیند. جعفر حسنخانی
ارسال نظرات